مقدمه دوم: قاعده حرمت انسانی این است که وقتی انسان و جامعه در شرایط آزادی و آگاهی کامل قرار دارند، در انتخاب میان بد و خوب، تسلیم بد نشوند، و به انتخاب خوب مبادرت کنند.
با این وجود فقدان آزادی و آگاهی سالب حرمت انسانی نمیشوند و الا قاعده عقوبت و مجازات منتفی می شدند.
همچنین، به حکم عقل، وقتی جامعه در معرض آزادی و آگاهی کامل قرار ندارد، کنشگران سیاسی و اجتماعی، می باید جامعه را با آگاهی و اطلاع رسانی در شرایط نسبی آزادی و آگاهی قرار دهند، تا میان بد و خوب، انتخابی در خور یک جامعه اخلاقی انجام دهند.
اما، واقعیت زندگی اجتماعی و سیاسی همیشه از این قواعد تبعیت نمیکنند، نه تنها این، بلکه به عکس، همه امور واقع مانند یک زنجیره به هم پیوسته دست به دست میدهند تا جامعه در شرایط انتخاب اخلاقی قرار نگیرد.
این زنجیره مرکب از یک رشته ضرورتها و الزاماتی است که در همه جوامع وجود دارند.
با این وجود هر فرد انسانی، در محدوده زندگی خود میتواند و حق دارد تا به حکم قاعده حرمت انسانی، تا پای مرگ انتخاب خود را، تا انتخاب خوب به تعلیق بگذارد.
اما نمیتوان انتخاب جامعه را تا پای مرگ به انتخاب خوب در تعلیق نگاه داشت.
واقعیتها به ویژه در حوزه سیاست و اقتصاد سرسختتر از آن هستند تا جامعه منتظر انتخاب خوب و خوب ترین باشد.
قاعده انتخاب عقلایی هم که در علوم انسانی مورد استفاده قرار میگیرد، ناظر به چنین انتخابی است.
واقع این است که خیر و شر، نیک و بد در دنیای امروز آمیخته به هم هستند.
در حوزه پزشکی که بنا به قاعده، تجربیترین حوزه زندگی اجتماعی است، مصرف یک دارو قسمتی از بدن را خوب و قسمت دیگری از بدن را مختل میکند.
انتخاب یک شغل و استخدام در یک سازمان، بخشی از نیازهای معیشتی را تامین میکند، اما بخشی از استقلال فردی و انتخابهای فردی را قربانی هدفهای سازمانی میکند.
اگر بخواهید در یک سازمان کار، مستقل بمانید و به ابزار کار و سلطه مدیریت تبدیل نشوید، اگر اخراج نشوید، پیشرفت نمیکنید.
آمیختگی خوب و بد در اغلب داد و ستدهای ما وجود دارند، بدون آن زندگی کردن محال میشود. انتخاب و ساخت یک داروی خوب و خالی از هرگونه زیان در پزشکی، مستلزم داشتن علم کامل است.
علم کامل وجود ندارد، تمام علوم نسبی و در معرض ابطال قرار دارند.
در حوزه زندگی اجتماعی و سیاسی هم وضع به همین قرار است.
یک انتخاب خوب:
الف) مستلزم علم کامل است:
این علم نه وجود دارد، و اگر وجود هم داشته باشد، همگانی نیست. علم ما به امور واقع نسبی است.
ب) مستلزم روشنایی است:
این در حالی است که رویدادهای سیاسی به شدت در معرض ابهام و تاریکی قرار دارند.
ج) مستلزم اجماع است:
در گذشته امکان اجماع وجود داشت. اما در دوران امروز که تمام زندگی و افکار جامعه آمیخته به روایتهای پُست مدرن است، امکان اجماع از میان رفته است. دیگر هیچ روایت کلانی وجود ندارد که پاسخگوی تمام خواستها و اندیشهها در جامعه باشد.
د) انتخاب خوب، مستلزم فقدان گروهبندیهایی است که هر یک برای خود نقش هژمونی برتر قائل نشود.
نویسنده به این موضوع آگاه است که نقش کنشگران سیاسی و روشنفکران، همگانی کردن علم نسبی، روشنگری، ابهامزادیی و اجماعسازی ایدهها و راه حلها، و پرهیز از رابطه زور و قدرت است، به ترتیبی که بازدارنده سیاست مطلقالعنان گردد.
اما در شلوغی زندگی سیاسی، و ابهامها و تکثر فزاینده ایدهها و راه حلها، عملاً نقش روشنفکران به مثابه قطرهای است که در دریای خروشان سیاست محو میشود.
در گذشته این نقش میتوانست موج ایجاد کند، اما امروز دریا خود متلاطم است، و ایجاد موج در دریای متلاطم، تنها با یک سونامی ممکن است. جریان روشنفکری هیچگاه سونامی نبوده است.